آیه 77 سوره اعراف
<<76 | آیه 77 سوره اعراف | 78>> | |||||||||||||||
|
محتویات
ترجمه های فارسی
آن گاه ناقه صالح را پی کردند و از امر خدای خود سرباز زدند و (با پیغمبرشان صالح از روی تهکّم و تمسخر) گفتند که ای صالح، اگر تو از رسولان خدایی اکنون عذابی که (بر پی کردن ناقه و نافرمانی خدا) ما را وعده کردی بیار.
پس آن ماده شتر را پی کردند، و از فرمان پروردگارشان سرپیچی نمودند و به صالح گفتند: اگر از پیامبران هستی عذابی که همواره به ما وعده می دهی، بیاور.
پس آن مادهشتر را پى كردند و از فرمان پروردگار خود سرپيچيدند و گفتند: «اى صالح، اگر از پيامبرانى، آنچه را به ما وعده مىدهى براى ما بياور.»
پس مادهشتر را پى كردند و از فرمان پروردگارشان سرباز زدند و گفتند: اى صالح، اگر پيامبر هستى آنچه را به ما وعده مىدهى بياور.
سپس «ناقه» را پی کردند، و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند؛ و گفتند: «ای صالح! اگر تو از فرستادگان (خدا) هستی، آنچه ما را با آن تهدید میکنی، بیاور!»
ترجمه های انگلیسی(English translations)
معانی کلمات آیه
عقروا: عقر: بريدن. «عقر الإبل: قطع قوائمها بالسيف» عقر (بر وزن عذر)، اصل و بيخ. «فَعَقَرُوا النَّاقَةَ»: شتر را پى كردند و كشتند. طبرسى فرموده: عقر زخمى است كه مى كشد و از بين مى برد.
عتوا: عتو: سركشى. «عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ»: از فرمان پروردگارشان سرپيچى كردند.
تفسیر آیه
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ «77»
پس (مستكبران) ناقه را پى كرده (و كشتند) و از فرمان پروردگارشان سرپيچى كردند وگفتند: اى صالح! اگر از فرستادگان خدايى، پس عذابى را كه وعده مىدهى براى ما بياور.
جلد 3 - صفحه 104
نکته ها
«عقر»، به معناى پى كردن است، يعنى قطع كردن عصب و رگ محكم و مخصوص پشت پاى اسب و شتر كه عامل عمدهى حركت آنهاست و با قطع آن، حيوان به زمين مىافتد و از راه رفتن باز مىماند.
در سورهى قمر، كلمهى «عقر» مفرد آمده كه بيانگر اين است كه قاتل ناقه يك نفر بوده است؛ امّا در اينجا (و سورههاى شمس و شعراء و هود،) به صورت جمع آمده است، «عقروا» كه نسبت پى كردن به تمام قوم داده شده است. اين به خاطر سكوت و رضايت آنان بود و شريك جرم محسوب شدهاند. چنانكه حضرت على عليه السلام نيز مىفرمايد: سرنوشت مردم در گرو رضايت و دشمنى آنان است، همان گونه كه ناقهى صالح را يك نفر پىكرد؛ امّا چون بقيهى مردم نيز به آن عمل راضى بودند، در گناه او شريك شدند و همگى عذاب ديدند. «1»
پیام ها
1- كفر، زمينهى تجاوز است. كافِرُونَ فَعَقَرُوا ...
2- سكوت و رضايت بر گناه، شركت در گناه محسوب مىشود. «عقروا» با اينكه قاتل يك نفر بود.
3- نافرمانى و تجاوز از دستور، مهمتر از كشتن شتر است. «وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ»
4- دستورات الهى برخاسته از ربوبيّت اوست. «أَمْرِ رَبِّهِمْ»
5- تكبّر، زمينهساز جسارت و گستاخى است. «ائْتِنا بِما تَعِدُنا»
«1». نهجالبلاغه، خطبه 201.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ (77)
فَعَقَرُوا النَّاقَةَ: پس پى كردند ناقه را و نحر نمودند او را.
واقعه عقر ناقه: مفسرين روايت نمودند كه: به صالح عليه السّلام وحى شد
جلد 4 صفحه 122
قوم، زود ناقه را پى كنند، و در اين ماه پسرى متولد، او عقر ناقه، و اهلاك شما سبب متابعت او خواهد بود. پس نه اولاد متولده در آن ماه را كشتند، ولد عاشر را پدرش نكشته، و او ازرق العين، ابلق البدن و سرخ روى بود. پدران نه گانه به معاينه اين، حسرت مىخوردند به قتل اولاد خود، و بغض آنها ساعت به ساعت به صالح زيادتر مىشد. پس با هم متعهد شده صالح را بكشند، لكن دست نيافتند.
آن پسر، «قدار ابن سالف» ولد الزنا، و چون در فراش سالف، يافته، نسبت به او دادند. بزرگ شده با جماعتى شارب الخمر هم جيس. روزى آب مىخواستند مخلوط به شراب نمايند.
چون پس از ظهور معجزه باهره ناقة اللّه قرار شده بود كه او را نصيبى باشد از آب در يك روز و روز ديگر براى قوم، پس ناقه با بچه خود در صحرا چرا مىكرد و ايشان را يك چشمه آب بود. ناقه روزى كه نوبت او بود بيامدى و دهن را در چشمه نهادى و تمام آب را بخوردى و يك قطره نگذاشتى. پس توقف نمودى تا مردمان آمدى و شير او دوشيدى، آن مقدار كه آب خورده بود شير به عوض دادى.
و روز ديگر كه نوبت ايشان بودى، گرد آن چشمه نگرديدى، و آنها آب گرفتى و براى روز ديگر ذخيره نمودى. و چون ناقه به آب آمدى، رهى بود ميان دو كوه، و در وقت بازگشتن از آن راه نتوانستى رفتن به جهت بزرگى شكم، بلكه به راه ديگر رفتى. حسن بن محبوب كه از اصحاب ما است از سعيد بن يزيد نقل كند كه من به زمين ثمود رسيدم ميان آن دو كوه ممر ناقه بود، مسافت نمودم هشتاد گز بود، اثر هر دو پهلوى ناقه را بر آن دو كوه يافتم. (مروى است در تابستان در پشت وادى چرا كردى، و در زمستان در پائين وادى كه گرمسير بود.
هر حيوانى از شتر و گاو و گوسفند كه او را ديدى از او ترسيدى ورم نموده چرا نكردى، و در تابستان كه ناقه در پشت وادى بودى، همه چهار پايان به پائين وادى آمدى. و در زمستان به عكس، و اين ابتلا و امتحانى بود از حق تعالى برايشان. خلاصه بدين جهت چهار پايان آنها لاغر شدند و بعضى مشرف به هلاكت رسيدند.) مفسرين نقل نموده كه: حق تعالى به صالح عليه السّلام وحى فرستاد كه
جلد 4 صفحه 123
قوم ناقه را خواهند كشت و بدين سبب عذاب بر ايشان نازل شود. حضرت قوم را اعلام فرمود. گفتند: هرگز اين عمل از ما صادر نخواهد شد. حضرت فرمود: حق تعالى فرمايد كشنده ناقه امسال متولد شود. گفتند: هر مولود كه پسر باشد او را مىكشيم، ده نفر زن ميان آنها آبستن بودند. همه پسر آوردند، نه عدد آنها كشتند و دهمى را گذاشتند، اتفاقا همان «قدار سالف» بود. چون بزرگ شد، آن زنان كينه در دل گرفتند، در صدد قتل حضرت صالح برآمدند. حضرت در مسجدى پنهان و روزها بيرون آمدى، و قوم را موعظه فرمودى. جماعتى در غار پنهان شدند كه صالح را بكشند به امر حق تعالى غار فرود آمده، همه هلاك شدند. كينه آنها بيشتر شد تا آن مجلس ميشوم «1» شراب منعقد، و خواستند طلب آب نمايند. اتفاقا روز ناقه و آب قطرهاى نبود. در غضب شده گفتند: چه كنيم، اين ناقه ما را به تنگ آورده، بايد عقر او نمائيم. ولد عاشر، متقبل اين امر شد، و آن نه نفر با او همدست شدند.
كعب الاحبار روايت نموده: ملكه ثمود با صالح عليه السّلام دشمن بود. لذا قطام معشوقه قدار و قبال معشوقه مصدّع، را تحريك نمود و گفت: شما هر دو به عاشقان خود تمكين ندهيد مگر به نحر ناقه، و بگوئيد: ملكه مهموم است به جهت صالح و ناقه او. آن دو كافر گفتند: انجام دهيم. سر راه يكى بالاى درخت و ديگرى عقب سنگى مخفى، ناقه را به مراجعت پى كردند پا و دست او را، ناقه افتاد، نيزه به سينه او زده نحر كرده، گوشتش را ميان تمام قوم صغير و كبير مرد و زن تقسيم نموده خوردند.
وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ: و طغيان و سركشى نمودند از حكم پروردگارشان در عقر ناقه و بچه او. بنا به قولى بچه او به ديدن حال مادر خود، سه مرتبه ناله و فرياد نمود، در شكاف كوه داخل و غايب گرديد. حضرت صالح عليه السّلام بعد از اين واقعه، قوم را موعظه و نصيحت نمود به توبه و تهديد از عذاب الهى كه سبب آن سه ناله تا سه روز مهلت براى شما باشد، اگر توبه نمائيد، و الّا عذاب سخط و غضب سبحانى نازل آيد. قوم ثمود امتناع نموده. وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا
«1» ميشوم به معنى نامبارك كه اصل آن مشؤوم يا مشوم بوده و بدين شكل استعمال شده است.
جلد 4 صفحه 124
بِما تَعِدُنا: و گفتند: اى صالح بياور ما را به آنچه ايعاد مىكنى و مىترسانى از عذاب الهى. إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ: اگر تو از فرستادگان خدائى.
مفسرين خاصه و عامه روايت نموده در ذيل تفسير آيه شريفه: فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ، قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله: اشقى الاوّلين عاقر ناقة صالح و اشقى الاخرين قاتل علىّ عليه السّلام «1» فرمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله: شقىترين اولين، پى كننده ناقه صالح، و شقىترين آخرين، قاتل على عليه السّلام است.
قطب راوندى در كتاب خرايج، و مجلسى رحمه اللّه و سيد هاشم بحرينى از خاصه؛ و از عامه، خوارزمى در كتاب مناقب، و محمد بن احمد مكى در فصول المهمه، از ابو القاسم الحسن بن محمد معروف به ابن الرّفاء نقل نموده كه:
در مكه راهبى از نصارى حديث مىكرد در مقام ابراهيم. و كثيرى از مردم دور او جمع. من هم داخل و شنيدم كه راهب گفت: روزى در صومعه خود نشسته، ناگاه جانورى پرنده مانند كركس بر سنگى كنار دريا فرود آمد، ربع انسانى را قى كرد و رفت، مرتبه ثانيه آمد ربع دوم را، و مرتبه ثالثه ربع سوم، و مرتبه رابعه ربع چهارم را قى نمود. مجموع به هم آمده، انسان كاملى قائم شد، فورا همان مرغ باز آمد ربع او را قطع و فرود برد، و همين طريق سه مرتبه ديگر آمد. هر دفعه ربع او را بلعيد.
من از معاينه آن حال نهايت متحير و متعجب و متحسر شدم كه چرا حال آن انسان را نپرسيدم. روز دوم به مقام خود نشسته ناگاه همان طاير، ظاهر، به همان طريق سابق چهار دفعه آمد، هر مرتبه ربع را قى نموده پرواز كرد، آنها مجتمع و انسانى كامل شروع بحركت. فورا از صومعه بيرون آمدم نام و حال او را پرسيدم، جوابى نداد، قسم دادم، گفت: نام من ابن ملجم مرادى، قاتل امير المؤمنين عليه السّلام. و آن مرغ، موكل من، كه هر روز چند مرتبه مرا دريده و مىبرد و
«1» اين حديث در كتب تفسير عامّه و خاصّه، مانند الدّر المنثور، مجمع البيان، نورالثقلين، برهان و ... ذيل آيه 12 سوره شمس [إِذِ انْبَعَثَ أَشْقاها] آمده است و نيز به مجموعههاى حديثى اهل سنّت، ذيل تفسير همين آيه رجوع شود.
جلد 4 صفحه 125
خدا مرا زنده مىگرداند. پس راهب از مردم سؤال نمود كه: امير المؤمنين على عليه السّلام كيست؟ گفتند: پسر عم پيغمبر ما، و داماد و وصى و خليفه او باشد در امت. پس راهب مسلمان شد و هميشه به مكه و مدينه براى زيارت مشرف مىشد تا زنده بود. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
سوره الأعراف «7»: آيات 75 تا 77
قالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لِلَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا لِمَنْ آمَنَ مِنْهُمْ أَ تَعْلَمُونَ أَنَّ صالِحاً مُرْسَلٌ مِنْ رَبِّهِ قالُوا إِنَّا بِما أُرْسِلَ بِهِ مُؤْمِنُونَ (75) قالَ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا إِنَّا بِالَّذِي آمَنْتُمْ بِهِ كافِرُونَ (76) فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ وَ قالُوا يا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِينَ (77)
ترجمه
گفتند جماعتى كه سركشى ميكردند از قومش مر آنانرا كه ناتوان شمرده شده بودند كه كسانى بودند كه ايمان آورده بودند از ايشان آيا ميدانيد كه صالح فرستاده شده است از پروردگارش گفتند همانا ما بآنچه فرستاده شده است بآن گروندگانيم
گفتند آنانكه سركشى كردند همانا ما بآنچه گرويديد بآن كافرانيم
پس پى كردند ناقه را و سركشى كردند از فرمان پروردگارشان و گفتند اى صالح بياور ما را آنچه وعده ميدهى بما اگر هستى از فرستادگان.
تفسير
جماعت اشراف كه تكبّرشان مانع از قبول حق و تمكين از حضرت صالح بود از اقوام او بكسانيكه ايمان آورده بودند از قبيله خودشان كه در نظر آنها ضعيف و حقير شمرده ميشدند بواسطه كمى ثروتشان گفتند آيا شما صالح را پيغمبر ميدانيد و بنابر اين لمن آمن بدل است از للّذين و اين سؤال را گفتهاند براى استهزاء مينمودند و بنظر حقير ممكن است براى تعجّب باشد چنانچه در آيات سابقه اشاره شد يا واقعا شك داشتند در هر حال اهل ايمان تصديق نمودند آنحضرت را كه آنچه آورده است حق است و اين موجب مزيد عناد آنها شد و اقرار بكفر خودشان نمودند و از ميان آنها مردى قدّار نام كه ازرق چشم و حرامزاده بود بامر و رضاى سايرين ناقه را پى نمود و كشت و بقيّه با او شركت كردند در قطعه قطعه نمودن آن و همه از گوشت آن خوردند لذا خداوند نسبت عقر را بهمه داده است و بعد از اين واقعه قوم روابط خود را با حضرت صالح بكلّى قطع نموده و بر طغيان و سركشى خود افزودند و با آن كه آنحضرت فرمود باز هم اگر توبه كنيد قبول ميشود و عذاب نازل نميگردد گفتند اگر راست ميگوئى و پيغمبرى بوعده خود كه نزول عذاب بعد از اسائه بناقه بود عمل نما.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَعَقَرُوا النّاقَةَ وَ عَتَوا عَن أَمرِ رَبِّهِم وَ قالُوا يا صالِحُ ائتِنا بِما تَعِدُنا إِن كُنتَ مِنَ المُرسَلِينَ (77)
پس پي كردند ناقه را و سركشي كردند از امر پروردگارشان و گفتند اي صالح بياور بر ما آن عذاب را که بما وعده داده بودي اگر تو از پيغمبراني، اشاره بآن فرمايش صالح است که فرمود لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأخُذَكُم عَذابٌ أَلِيمٌ.
فَعَقَرُوا النّاقَةَ در خبر است زني بود بسيار جميله نامش صدف بود و اموال زيادي از شتر و گاو و گوسفند داشت و بسيار عداوت نسبت بحضرت صالح داشت و مردي بود بنام مصدع إبن مهرج او را خواست و گفت من بتو تزويج ميشوم و مهر من پي كردن ناقه صالح است، و نيز زني بود بنام غنيره مردي را خواست معروف بقدار إبن سالف لكن ولد زنا بود و نسبتش بسالف از جهت فراش بود و باو گفت هر كدام از دخترهاي مرا بخواهي بتو ميدهم مشروط به اينكه پي كني ناقه صالح را اينکه دو نفر هفت نفر ديگر از فجار ثمود را با خود همدست كردند و اينکه قدار پي كرد ناقه را بهمدستي آنها، و در اخبار دارد که اشقي الاشقياء در اولين عاقر ناقه صالح بوده و در آخرين عبد الرحمن إبن ملجم مرادي قاتل امير المؤمنين عليه السّلام، و در خطبه شعبانيه پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم اينکه ملعون را توصيف ميكند
(باشقي الاشقياء من الاولين و الاخرين شقيق عاقر ناقه ثمود)
پس از آن گوشت ناقه را ميان خود قسمت كردند و چون فصيل ناقه مشاهده كرد که مادرش را بقتل رسانيدند فرار كرد و چنان ناله ميزد که تمام بدنها ميلرزيد و در كوه بالا رفت و غيب شد ديگر
جلد 7 - صفحه 371
او را نيافتند.
وَ عَتَوا عَن أَمرِ رَبِّهِم عتوّ بمعني سركشي و تجاوز از حد و فساد در زمين و نرفتن زير بار دستورات الهي است وَ قالُوا يا صالِحُ ائتِنا بِما تَعِدُنا که فرموده بود وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأخُذَكُم عَذابٌ أَلِيمٌ گفتند پس چرا عذاب اليم نيامد إِن كُنتَ مِنَ المُرسَلِينَ اگر راست ميگويي و از مرسلين هستي بياور آن عذاب اليم را حضرت صالح بآنها فرمود تَمَتَّعُوا فِي دارِكُم ثَلاثَةَ أَيّامٍ هود آيه 68، در خبر است فرمود روز اول رنگ صورت شما زرد ميشود و دوم قرمز و سوم سياه و اينکه علامات را هم مشاهده كردند در نيمه شب چهارم صيحه جبرئيل بقدري آنها را متزلزل كرد پردههاي گوشها پاره شد و طرفة العين تمام هلاك شدند پس از آن صاعقه آمد و تمام آنها را سوزانيد.
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 77)- هنگامی که ثروتمندان متکبر و خودخواه از ایجاد تزلزل در پایههای ایمان تودههای مردم با ایمان مأیوس شدند، و از سوی دیگر میدیدند با وجود «ناقه» که معجزه صالح محسوب میشد، سمپاشیهای آنها به جایی نمیرسد، تصمیم به نابود کردن ناقه گرفتند، و قبل از هر چیز «آن را پی کردند و کشتند و از فرمان خدا سر برتافتند» (فَعَقَرُوا النَّاقَةَ وَ عَتَوْا عَنْ أَمْرِ رَبِّهِمْ).
و به این نیز قناعت نکردند بلکه به سراغ صالح آمدند و صریحا به او «گفتند:
ای صالح! اگر تو فرستاده خدا هستی هر چه زودتر عذاب الهی را به سراغ ما بفرست» (وَ قالُوا یا صالِحُ ائْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ کُنْتَ مِنَ الْمُرْسَلِینَ).
این سخن در حقیقت برپا ساختن یک نوع جنگ اعصاب در مقابل صالح و برای تضعیف روحیه «صالح» و مؤمنان بود.
سایرتفاسیر این آیه را می توانید در سایت قرآن مشاهده کنید:
تفسیر های فارسی
ترجمه تفسیر المیزان
تفسیر خسروی
تفسیر عاملی
تفسیر جامع
تفسیر های عربی
تفسیر المیزان
تفسیر مجمع البیان
تفسیر نور الثقلین
تفسیر الصافی
تفسیر الکاشف
پانویس
- ↑ تفسیر احسن الحدیث، سید علی اکبر قرشی
منابع
- تفسیر نور، محسن قرائتی، تهران:مركز فرهنگى درسهايى از قرآن، 1383 ش، چاپ يازدهم
- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب، تهران:انتشارات اسلام، 1378 ش، چاپ دوم
- تفسیر اثنی عشری، حسین حسینی شاه عبدالعظیمی، تهران:انتشارات ميقات، 1363 ش، چاپ اول
- تفسیر روان جاوید، محمد ثقفی تهرانی، تهران:انتشارات برهان، 1398 ق، چاپ سوم
- برگزیده تفسیر نمونه، ناصر مکارم شیرازی و جمعي از فضلا، تنظیم احمد علی بابایی، تهران: دارالکتب اسلامیه، ۱۳۸۶ش
- تفسیر راهنما، علی اکبر هاشمی رفسنجانی، قم:بوستان كتاب(انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم)، 1386 ش، چاپ پنجم